در راستای ارائه نظرات علما و بزرگان در خصوص مسائل عرفانی و فلسفی این بار اقدام به درج مطلبی از مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی(بزرگ فرهنگبان میراث اسلامی) می نماییم. با توجه به اینکه در مسائل اعتقادی تقلید به فتوای اجماع فقهای شیعه حرام می باشد، این وبلاگ در مقام القای نظرات بزرگان به خوانندگان نیست(برخلاف آقایان عرفا و فلاسفه که قائل اند هر چه بزرگان گفته اند نباید در آن چون و چرا کرد چون آنان بیشتر از ما می فهمند!!!)و فقط قصد دارد که راه را برای تحقیق هموار نماید. آنچه که به وفور نشر داده شده و می شود و تبلیغ شده و می شود، نظرات اهل عرفان و فلسفه است و حقیقتا جای نقد این کلمات خالی است. ان شا الله که بتوانیم قدمی مثبت در راه ایجاد فضایی آزاد برای مباحثات علمی به دور از تعصبات و اغراض برداریم. مطلب ذیل به نقل از کتاب شریف احقاق الحق جلد ۱، ص۱۸۲و۱۸۴و۱۸۵درج می گردد. از آنجا که متن کتاب احقاق الحق عربی است، ترجمه فارسی آن را در ذیل می آوریم که قابل استفاده بیشتر برای خوانندگان وبلاگ باشد.
(( از نظر من مصیبت صوفیان برای اسلام، از بزرگترین مصایب است زیرا ارکان اسلام را منهدم ساخت و بنیان آن را تَرَک داد. س از جستجوی عمیق و گردش در میدان های کلمات آنان و اطلاع از مطالب مخفی آنان و یافتن رازهای پوشیده آنان در پی دیدار با سران فرقه های تصوف، بر من روشن شد که این درد، از راهبان نصارا به دین اسلام سرایت کرده و گروهی از اهل سنت مانند: حسن بصری و شبلی و معروف و طاووس و زهری و جنید و دیگران آن را گرفتند، سپس از آنان به شیعه سرایت کرد تا اینکه کارشان بالا گرفت و پرچم هایشان برافراشته شده و به گونه ای که از اساس دین سنگی را روی سنگ دیگر باقی نگذاشتند. آنان نصوص کتاب و سنت را تاویل کردند و با احکام فطری عقلی مخالفت نمودند و به وحدت وجود و حتی موجود ملزم شدند و در عبادت وجهه گرفتند و بر اوراد آکنده از کفر و اباطیل که روسای آنها می ساختند، مداومت کردند و به چیزی پایبند گردیدند که آن را ذکر خفی قلبی می نامیدند و از سمت راست قلب شروع می شد و به سمت چپ خاتمه می یافت.

گاهی آن را سفر از حق به خلق می نامیدند و گاهی نزول از قوس صعودی به قوس نزولی، و بالکعس که از آن به عنوان سفر از خلق به حق و عروج از قوس نزولی به قوس صعودی تعبیر کرده اند، خدا به داد این طامات برسد، پس ترهات خود را به فقه سرایت دادند، همچنین در مبحث نیت و غیر آن و دیدم بعضی از مرشدان آنان را که اشعار مغربی عارف را از روی دیوانش می خواند و گریه می کرد و به آن اعتنا می کرد همچون اعتنایی که به آیات قرآن کریم می شود، جای تاسف است برای قومی، کسانی که قرآن شریف را ترک کنند و دعاهای صحیفه کامله سجادیه را که زبور آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین و سخنان موالی و سروران امامان علیهم السلام را و مشغول شوند با مثال کتاب مغربی و ...
و دیدم یکی از آنان را که دعوی فضل داشت و از برخی سخنان که به ائمه هدی (علیهم السلام) نسبت داده شده، برای ترویج مسلک خود استفاده می کند مانند:(( لنا مع الله حالات فیها هو نحن و نحن هو)) یعنی برای ما با خدا حالاتی است که در آن حالات او ما هستیم و ما او می باشد. و این بینوا در علم و تتبع و تحقیق و ضبط نمی دانست که کتاب مصباح الشریعه و مانند آن که چنین سخنان منکری در آن ها جمع شده، ساخته ایادی صوفیان اعصار گذشته است که برای ما به ارث مانده است.
خلاصه سخن آنکه:
وانگهی شیوع تصوف و ساختن خانقاه ها در قرن چهارم بود، بعضی از مرشدین آن قرن، وقتی تفنن متکلمین را در عقاید دیدند، از فلسفه فیثاغورث و پیروان او در الهیات، قواعدی را اقتباس نمودند و از لاهوتیات اهل کتاب و بت پرستان، جمله هایی را گرفتند و آن جملات را به لباس اسلام درآوردندو به علم خاصی تبدیل نمودند که آن علم را علم تصوف یا حقیقت یا باطن یا فقر یا فنا یا کشف و شهود نامیدند.

و در این زمینه کتابها و رساله ها نوشتند و این وضع همچنان ادامه داشت تا آنکه قرن پنجم و قرن های بعدی فرارسید و برخی از زیرکان اهل تصوف میدان میدان وسیعی را آماده یافتند تا به اسم ولایت و غوثیه و قطبیه و دعوی تصرف در ملکوت با قوه قدسیه، چه رسد به ناسوت، در میان جاهلان، مقام شامخی همچون مقام نبوت و حتی الوهیت به دست آورند.
آنان با مقالاتی مبنی بر تاویلات مزخرف و کشف خیالی و رویاها و اوهام، فلسفه تصوف را توسعه دادند و کتاب های پیاپی بسیاری مانند کتاب تعرف و دلالت و نصوص و شروح آن و نفحات و رشحات و مکاشافت و انسان کامل و العوارف و المعارف و التاویلات و غیره که پر از حکایت های دروغ و قضایای کاملا بی معناست نوشتند.
وقتی کالای آنان بازار پیدا کرد و نامشان مشهور شد و بازارشان گرم گردید،به فرقه ها و دسته های مختلف تقسیم شدند و عوام و سفلگان را با حدیث جعلی (( الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق)) اغفال کردند. و برای هر فرقه ای که از دیگران متمایز گردند، علامت هایی را قرار دادند، بعد از اشتراک همه آنان ذر اموری مانند شارب و گرفتن وجهه و تجمع در حلقه های ذکر عاملهم الله و جزای آنان را در آنچه بر سر اسلام آوردند.
خداوند ما و شما رااز فریبکاری های بافندگان عرفان و فلسفه و تصوف حفظ کند و ما و شما را از کسانی قرار دهد که به آستانه اهل بیت پیامبرخدا(ص) روی می آورند و کسی را جز آنان نمی شناسند. آمین آمین.))