آیت الله وحید: از عاشورا تا اربعین هر روز برای تعجیل در ظهور دعای فرج بخوانید!

به گزارش «شیعه نیوز» ، آیت الله "حسین وحید خراسانی" از مراجع معظم تقلید امروز دوشنبه در آخرین جلسه درس خارج خود پیش از آغاز ایام تبلیغی ماه محرم الحرام، بر چهل روز دعا و استغاثه برای تعجیل فرج تاکید کردند.

ایشان ضمن قرائت آیه 33 سوره اسرا که می فرماید "... وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا..." افزود: امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) مدعی خون مظلومان و در راس آنان سیدالشهدا(علیه السلام) است.

آیت الله وحید با تاکید بر قرائت دعای فرج و استغاثه به درگاه خدا برای تعجیل فرج ادامه داد:


امسال از عاشورا تا اربعین دعای فرج را بخوانید

و مردم هم در مجالس به این امر توجه ویژه نشان دهند.


این مرجع تقلید گفت: هر روز یک جز قرآن بخوانید و به محضر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) هدیه کنید تا این هدیه موجب لطف و عنایت او شود بلکه به کیمیای نظر او وجودمان منقلب شود.

حتما نظر بدهید اما مودبانه!

وبلاگ حقایق مظلوم در تلاش است که فضایی مناسب جهت ارائه نظرات و ایده های متفاوت علما و دانشمندان را فراهم نماید تا در سایه احترامات متقابل و ایجاد فضایی صمیمی به بررسی افکار و اندیشه های گوناگون بپردازد. هیچ نظری جز نظرات معصومین (علیهم السلام) مصون از نقد نیست پس هرکس که ادعای حمایت از اندیشه ای خاص را دارد باید بتواند بطور حقیقی از عقایدش دفاع نماید. اما آفت مهم این مطلب آن است که گاه اشخاص بدون اینکه نقدی یا نظری داشته باشند٬ زبان به فحاشی و اهانت و جسارت به طرف های مقابل خود می گشایند و فضای علمی بحث را برهم می زنند. این وبلاگ نیز که سعی در انتقال صحیح اندیشه ها و نقد منصفانه و خالی از بی احترامی و جسارت به بزرگان دین دارد از این فحاشی ها و ناسزاها در امان نمانده و برخی از خوانندگان در بخش نظرات جسارت ها نموده اند که بعضاْ این بی احترامی ها متوجه برخی مراجع عظام تقلید و علمای اعلام می باشد. به همین دلیل وبلاگ حقایق مظلوم از درج نظراتی که در آن ها از عبارات زننده و رکیک استفاده شده است معذور است.

از تمام خوانندگان گرامی تقاضامندیم که ضمن درج نظرات خود رعایت ادب را نموده و بدانند که تا امروز کسی با فحش و ناسزا دیگری را قانع نکرده و نمی کند. ما آماده شنیدن نظرات علمی و نقدهای منصفانه تمام سروران معظم هستیم.  

همراه میرزای تبریزی در قبر!

فقیه مقدس، میرزاى تبریزى(قدس سره) مقید بودند که دستمال سیاهى را که مخصوص گریه بر اهل بیت(علیهم السلام) بود، در روضه ها با خود حمل کنند و به ندرت این کار را فراموش مى کردند. گاهى اتفاق مى افتاد که مرحوم میرزا(قدس سره)بدون برنامه ریزى قبلى در مجلس روضه شرکت مى کردند و به همین سبب دستمال همراهشان نبود، ولیکن ایشان در مجالسى که خبر داشتند روضه برگزار خواهد شد، دو دستمال حمل مى کردند: یکى سیاه که مخصوص گریه بر مصائب اهل بیت(علیهم السلام) بود و اشک هاى خود را با آن پارچه مخصوص سیاه پاک مى کردند و دیگرى دستمال سفیدى بود که مخصوص پاک کردن بینى و دهان مبارکشان بود.

 ایشان مقید بودند که اشک خود را با آن دستمال سیاه پاک کنند و همیشه مى فرمودند: «من این دستمال ها را براى قبرم مى خواهم و وصیت کرده ام که دستمال ها را در قبر من جاى دهند تا امانى باشد براى قبر و قیامت».

به حمد الله فرزندان مرحوم میرزا(قدس سره)موفق شدند که دو دستمال سیاه را یکى در دست مبارک و دیگرى را بر روى سینه ایشان جاى دهند و مرحوم میرزا(قدس سره) با این کار خود، به دیگران درس دادند که با تمسّک بر این روش، خود را از عذاب قبر در امان دارند و گریه هاى خود را در دستمالى خاص خشک کنند که فریاد رسى باشد در قبر و قیامت و راه گشایى باشد در محشر و این دستمال ها گواهى باشد بر ابراز ارادت میرزا(قدس سره) به اهل بیت(علیهم السلام)، هنیئاً له عاش سعیداً و مات سعیداً.

برگرفته از کتاب نصایح استاد الفقهاء و المجتهدین میرزا جواد تبریزی (قدس سره)

مؤسسه شیعی (Shia Rights Watch) برای پیگیری حقوق شیعیان آغاز به کار کرد.

در پی رهنمودهای حکیمانه و مدبرانه بزرگ مرجع جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی حاج سید صادق حسینی شیرازی مدظله العالی و با هماهنگی بنیاد جهانی آیت الله العظمی شیرازی و کوشش جمعی از دانشجویان و استادان رشته ی قانون، کار تأسیس مؤسسه ای برای پیگیری حقوق شیعیان جهان با عنوان «Shia Rights Watch» پایان پذیرفت.
این مؤسسه با شرکت در «نهمین همایش امت» که در تورنتوی کانادا برگزار شد کار خود را آغاز کرد و با پخش تراکت و پوستر، دامنه ی فعالیت خود را به شرکت کنندگان در همایش معرفی کرد. این اعلام موجودیت و معرفی دامنه ی فعالیت، با استقبال تعداد قابل توجهی از حقوقدانان شیعی ـ که از اروپا و آمریکا در همایش گرد آمده بودند ـ روبرو شد.

در این همایش فجایع بحرین و قضایای مشترکِ مهم، مورد گفتگو و تبادل نظر قرار گرفت.
                                   

                        


شایان ذکر است که شیعیان آمریکا و کانادا در تعطیلات آخرین هفته از ماه مِهِ میلادی، در «همایش امت» که در هتل شرایتون واشنگتن گرد می آمدند و امسال در هتل هیلتون تورنتوی کانادا برگزار شد، شرکت کردند.

گفتنی است که این مؤسسه در واشنگتن آمریکا مستقر می باشد.
 

                                  

آیت الله مرعشی نجفی: خدا ما رااز فریبکاری های بافندگان عرفان و فلسفه حفظ کند.

در راستای ارائه نظرات علما و بزرگان در خصوص مسائل عرفانی و فلسفی این بار اقدام به درج مطلبی از مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی(بزرگ فرهنگبان میراث اسلامی) می نماییم. با توجه به اینکه در مسائل اعتقادی تقلید به فتوای اجماع فقهای شیعه حرام می باشد، این وبلاگ در مقام القای نظرات بزرگان به خوانندگان نیست(برخلاف آقایان عرفا و فلاسفه که قائل اند هر چه بزرگان گفته اند نباید در آن چون و چرا کرد چون آنان بیشتر از ما می فهمند!!!)و فقط قصد دارد که راه را برای تحقیق هموار نماید. آنچه که به وفور نشر داده شده و می شود و تبلیغ شده و می شود، نظرات اهل عرفان و فلسفه است و حقیقتا جای نقد این کلمات خالی است. ان شا الله که بتوانیم قدمی مثبت در راه ایجاد فضایی آزاد برای مباحثات علمی به دور از تعصبات و اغراض برداریم. مطلب ذیل به نقل از کتاب شریف احقاق الحق جلد ۱، ص۱۸۲و۱۸۴و۱۸۵درج می گردد. از آنجا که متن کتاب احقاق الحق عربی است، ترجمه فارسی آن را در ذیل می آوریم که قابل استفاده بیشتر برای خوانندگان وبلاگ باشد.

(( از نظر من مصیبت صوفیان برای اسلام، از بزرگترین مصایب است زیرا ارکان اسلام را منهدم ساخت و بنیان آن را تَرَک داد. س از جستجوی عمیق و گردش در میدان های کلمات آنان و اطلاع از مطالب مخفی آنان و یافتن رازهای پوشیده آنان در پی دیدار با سران فرقه های تصوف، بر من روشن شد که این درد، از راهبان نصارا به دین اسلام سرایت کرده و گروهی از اهل سنت مانند: حسن بصری و شبلی و معروف و طاووس و زهری و جنید و دیگران آن را گرفتند، سپس از آنان به شیعه سرایت کرد تا اینکه کارشان بالا گرفت و پرچم هایشان برافراشته شده و به گونه ای که از اساس دین سنگی را روی سنگ دیگر باقی نگذاشتند. آنان نصوص کتاب و سنت را تاویل کردند و با احکام فطری عقلی مخالفت نمودند و به وحدت وجود و حتی موجود ملزم شدند و در عبادت وجهه گرفتند و بر اوراد آکنده از کفر و اباطیل که روسای آنها می ساختند، مداومت کردند و به چیزی پایبند گردیدند که آن را ذکر خفی قلبی می نامیدند و از سمت راست قلب شروع می شد و به سمت چپ خاتمه می یافت.

آیت الله العظمی مرعشی نجفی

گاهی آن را سفر از حق به خلق می نامیدند و گاهی نزول از قوس صعودی به قوس نزولی، و بالکعس که از آن به عنوان سفر از خلق به حق و عروج از قوس نزولی به قوس صعودی تعبیر کرده اند، خدا به داد این طامات برسد، پس ترهات خود را به فقه سرایت دادند، همچنین در مبحث نیت و غیر آن و دیدم بعضی از مرشدان آنان را که اشعار مغربی عارف را از روی دیوانش می خواند و گریه می کرد و به آن اعتنا می کرد همچون اعتنایی که به آیات قرآن کریم می شود، جای تاسف است برای قومی، کسانی که قرآن شریف را ترک کنند و دعاهای صحیفه کامله سجادیه را که زبور آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین و سخنان موالی و سروران امامان علیهم السلام را  و مشغول شوند با مثال کتاب مغربی و ...

و دیدم یکی از آنان را که دعوی فضل داشت و از برخی سخنان که به ائمه هدی (علیهم السلام) نسبت داده شده، برای ترویج مسلک خود استفاده می کند مانند:(( لنا مع الله حالات فیها هو نحن و نحن هو)) یعنی برای ما با خدا حالاتی است که در آن حالات او ما هستیم و ما او می باشد. و این بینوا در علم و تتبع و تحقیق و ضبط نمی دانست که کتاب مصباح الشریعه و مانند آن که چنین سخنان منکری در آن ها جمع شده، ساخته ایادی صوفیان اعصار گذشته است که برای ما به ارث مانده است.

خلاصه سخن آنکه:

وانگهی شیوع تصوف و ساختن خانقاه ها در قرن چهارم بود، بعضی از مرشدین آن قرن، وقتی تفنن متکلمین را در عقاید دیدند، از فلسفه فیثاغورث و پیروان او در الهیات، قواعدی را اقتباس نمودند و از لاهوتیات اهل کتاب و بت پرستان، جمله هایی را گرفتند و آن جملات را به لباس اسلام درآوردندو به علم خاصی تبدیل نمودند که آن علم را علم تصوف یا حقیقت یا باطن یا فقر یا فنا یا کشف و شهود نامیدند.

حضرت آیت الله مرعشی نجفی

و در این زمینه کتابها و رساله ها نوشتند و این وضع همچنان ادامه داشت تا آنکه قرن پنجم و قرن های بعدی فرارسید و برخی از زیرکان اهل تصوف میدان میدان وسیعی را آماده یافتند تا به اسم ولایت و غوثیه و قطبیه و دعوی تصرف در ملکوت با قوه قدسیه، چه رسد به ناسوت، در میان جاهلان، مقام شامخی همچون مقام نبوت و حتی الوهیت به دست آورند.

آنان با مقالاتی مبنی بر تاویلات مزخرف و کشف خیالی و رویاها و اوهام، فلسفه تصوف را توسعه دادند و کتاب های پیاپی بسیاری مانند کتاب تعرف و دلالت و نصوص و شروح آن و نفحات و رشحات و مکاشافت و انسان کامل و العوارف و المعارف و التاویلات و غیره که پر از حکایت های دروغ و قضایای کاملا بی معناست نوشتند.

وقتی کالای آنان بازار پیدا کرد و نامشان مشهور شد و بازارشان گرم گردید،به فرقه ها و دسته های مختلف تقسیم شدند و عوام و سفلگان را با حدیث جعلی (( الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق)) اغفال کردند. و برای  هر فرقه ای که از دیگران متمایز گردند، علامت هایی را قرار دادند، بعد از اشتراک همه آنان ذر اموری مانند شارب و گرفتن وجهه و تجمع در حلقه های ذکر عاملهم الله و جزای آنان را در آنچه بر سر اسلام آوردند.

خداوند ما و شما رااز فریبکاری های بافندگان عرفان و فلسفه و تصوف حفظ کند و ما و شما را از کسانی قرار دهد که به آستانه اهل بیت پیامبرخدا(ص) روی می آورند و کسی را جز آنان نمی شناسند. آمین آمین.))

 

استفتا از حضرات آیات روحانی، صافی گلپایگانی و میلانی در مورد ابن عربی!

سوال: نظر مبارك در مورد شخصيت، افكار، عقايد و مذهب ‏ابن‏ عربى ‏چيست؟ كسى كه هر چند امثال شيخ بهايى(ره) در "اربعين" و قاضى نورالله‏ شوشترى(ره) در "مجالس المومنين" وى را تأييد كرده و از او تجليل‏نموده‏اند و قائل به تشيع او شده‏اند. اما همچون فيض كاشانى(ره) در "بشارة الشيعه" وى را متهم به اختلال ‏عقل كرده و از زمره گمگشتگان و گمراهان به حساب مى‏آورد و چون ابن‏عربى، خود را در "فتوحات" مستغنى از شناخت امام زمان(س) دانسته ‏وى را ملامت كرده و محكوم به مرگ جاهليت نموده است. و نيز محدث‏نورى(ره) وى را در ميان علما و نواصب عامه دشمن‏ترين با شيعه مى‏داند و لذا ملاصدرا را به جهت ستايش ابن عربى مذمت مى‏كند. اما از طرف ديگر بزرگانى همچون مقدس اردبيلى، در "حديقة الشيعه"، علامه مجلسى(ره) در عين "الحيوة" آقا وحيد بهبهانى و برخى ديگر وى را به جهت كلمات كفرآميزش در فصوص و يا فتوحات تكفير كرده‏اندو او را وحدت وجودى ملحدى مى‏دانند. و ثانياً از آنجا كه عرفان مصطلح امروزى مكتبى است درس آموخته ازعقايد و انديشه‏هاى ابن عربى و بسيارى از عرفاى شيعه (حتى ازميان ‏فقها) درقرون اخير فصوص و يا فتوحات وى را در اعلا مرتبه عرفان ‏نظرى تدريس يا تحشى و يا تشريح نموده‏اند. چون عظيمى از جوانان‏ شيعه كه خواستار عرفان حقيقى و منظور نظر امام زمان(ع) مى‏باشند به‏ سرگردانى و حيرت دهشتناكى دچار شده‏اند؛ لذا در وانفساى فقدان امام ‏سلام اللَّه عليه، جهت دستور وارده به حضرتعالى رجوع نموده و از شما كه ‏نائب حضرتش و حجت او برمائيد عاجزانه التماس دعا داشته، طالب‏ارشادات و رهنمودهاى حضرتتان مى‏باشيم. خداوند متعال سايه عزتتان‏ را بر سرمان مستدام بدارد و شما و ما را در زمره منتظران و ياران‏امام (ع) قرار دهد.
 
آیت الله روحانی
 
جواب: باسمه جلت اسمائه
هو العالم؛ راجع به محى الدين بهترين كلام، كلام فيض كاشانى است والا كلمات او قابل توجيه ‏نيست. مراجعه كنيد به موارد ذيل: 1- استغناء از وجود امام زمان(عج) 2- نجات جميع ملل از عذاب 3- نوح را اهل تفرقه پنداشتن. 4- روافض را به صورت خنازير ديدن. 5- التزام به وحدت وجود. مثلاً مى‏نويسد اعتراض حضرت موسى به هارون ‏در آن زمان كه به طرف قوم خود برگشت و آنها راگوساله پرست ديد، براى اين بود كه چرا نگذاشتى آنها گوساله را پرستش كنند؟ تا آنكه‏ مى‏گويد: عارف كسى است كه خدا را در همه چيز ببيند، بلكه او را عين آن چيز ببيند. يا آنكه‏ مى‏گويد سبحان من اظهرالاشياء و هو عينها؛ هاشم معروف حسنى مى‏نويسد كه محى الدين ‏مدعى شده است كه هنگامى كه مرد با زن‏ مباشرت مى‏كند، خداوند در زن قرار مى‏گيرد و دراين باره به محبت پيامبر(ص) به زنان استدلال‏ كرده است. ملاطاهر قمى مى‏نويسد كه ابن عربى‏ وجود خالق و مخلوق را يكى مى‏داند. در فص‏عيسوى مى‏گويد: نصارى كه كافر شدند براى اين‏بود كه خدا را در عيسى فقط منحصر كردند و گفتند تنها عيسى خدا است و حال آنكه همه عالم‏از غيب و شهود خدا هستند. در فص شعيبى‏مى‏گويد: من عرف نفسه فقد عرف ربه و هر كه‏ خود را شناسد كه خدا است، پس خدا را شناخته، زيرا خداوند به صورت خلق خود است، بلكه عين‏ خلق، حقيقت او است براى اطلاع بيشتر به كتاب"عين الحياة" مجلسى مراجعه كنيد. و اما حقيقت عرفان اختصاص به شخص وجمعيتى ندارد و راه رسيدن به آن، تحصيل عقايدصحيح و عمل به وظايف شرعيه است و عبادات‏ را با حضور قلب انجام دادن است. و اما آنچه ‏مصطلح است بين متأخرين كه اطلاق مى‏شود برجمعيت خاصى، اصل آن دو قسم است: عرفان‏ علمى و عرفان عملى و هر دو قسم شعب مختلفه ‏دارد بعضى در ضلالت و بعضى بهتر. بنابر اين ‏تعريف جامع و همچنين قضاوت نمى‏توان نمود.
 
 
 
 
استفتایی دیگر در همین باب از معظم له

 

استفتا از آیت الله روحانی

 

استفتا از حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (دامت برکاته)

ابن عربی از منظر آیت الله العظمی صافی گلپایگانی

 

استفتا از حضرت آیت الله سید علی میلانی (دامت برکاته)

نظر آیت الله میلانی در خصوص ابن عربی

انیشتن: وحدت وجود خرافه ای از خرافات ملاصدرا است.

 آلبرت اینشتین(متوفی 1955 م) در رساله ی پایانی عمر خود با عنوان: "دی ارکلرونگ" Die Erkla"rung - von: Albert Einstein – 1954 یعنی:"بیانیه" که در سال 1954 آن را در امریکا و به آلمانی نوشته است - اسلام را بر  تمامی ادیان جهان ترجیح می دهد و آن را کاملترین ومعقول ترین دین می داند.

آلبرت انیشتن

این رساله در حقیقت همان نامه نگاری محرمانه ی اینشتین با حضرت آیت الله العظمی بروجردی (فوت1340ش =1961م) است که توسط مترجمین برگزیده شاه وقت ایران به صورت محرمانه ترجمه شده  است.

آیت الله العظمی بروجردی

 اینشتین در این رساله "نظریه نسبیت" خود را با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از (نهج البلاغه) و بیش از همه (بحارالانوار) مرحوم علامه مجلسی(ره) تطبیق داده و نوشته که هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمی شود و تنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده "نسبیت" را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان نفهمیده اند از آن جمله حدیثی است که مرحوم علامه مجلسی(ره) در مورد معراج جسمانی حضرت رسول اکرم(ص) نقل می کند که: هنگام برخاستن از زمین دامن یا پای مبارک پیامبر (ص) به ظرف آبی می خورد و آن ظرف واژگون می شود. اما پس از این که پیامبر اکرم(ص) از معراج جسمانی باز می گردند مشاهده می کنند که پس از گذشت این همه زمان هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است. اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه ی "نسبیت زمان" دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن مینویسد. همچنین اینشتین در این رساله "معاد جسمانی" را از راه فیزیکی اثبات می کند(علاوه بر قانون سوم نیوتون=عمل وعکس العمل). او فرمول ریاضی معاد جسمانی را عکس فرمول  معروف "نسبیت ماده و انرژی" میداند:
                                                          E = M.C2 >> M = E :C2
یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره عینا" به ماده تبدیل شده و زنده خواهد شد.

 او همچنین در همین رساله عقیده ی به "وحدت وجود" را از خرافات های شایع شده توسط ملا صدرا تلقی کرده و آن را از دیدگاه "فیزیک کلاسیک" و "فیزیک نسبیتی" به شدت مورد حمله قرار می دهد.

او میگوید: هر موجودی دارای حیطه و مرز فیزیکی خاص خود است(حیز وجودی) که امکان ندارد با موجود یا وجود دیگری اتحاد یا وحدت داشته یا بیابد. در رابطه با "عقل" نیز با کمال شگفتی - انیشتین نظریه ی اخباریون شیعه را ( که عقل را نسبی میدانند و در حریم شرع و دین آن را بکار نمیبرند) صحیح دانسته و میگوید: حق با اخباری های شما ست وهنوز زود است که مردم این را بفهمند. در ادامه نیز فرمول ریاضی خاصی برای "عقل نظری بشر" ارائه داده و "نسبیت" آن را اثبات میکند. اینشتین در این کتاب همواره از آیت الله بروجردی با احترام و به لفظ"بروجردی بزرگ" یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ"حسابی عزیز" یاد کرده است.
3000000دلار بهای خرید این رساله توسط پروفسورابراهیم مهدوی( مقیم لندن) با کمک یکی از اعضاء شرکت اتومبیل" بنز" از یک عتیقه فروش یهودی بوده و دستخط اینشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خطشناسی رایانه ای چک شده و تایید گشته که او این رساله را به دست خود نوشته است. اصل نسخه ی این رساله اکنون جهت مسائل امنیتی به صندوق امانات سری لندن - بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی- سپرده شده و نگهداری میشود.

آیت الله العظمی سیستانی:دوازده سال است همین عبا را می پوشم!!!

به گزارش «تابناک»، منزل آیت‌الله العظمي سیستانی سی تا چهل متر با حرم فاصله دارد، اما هیچ گاه خبری از اين مرجع نامدار شيعه در حرم نیست و در ده سال گذشته، تنها یک بار برای عمل چشم از خانه بیرون رفته اند.

ایشان خود در گعده‌اي صميمي و خصوصي با مرتضي سعيدي، طلبه حوزه علميه قم دلیل این مسئله را تحفظ نفس می دانند و آنچه سبب شده این سختی را تحمل کنند امید به بهبود وضع مردم و ساماندهی حوزه است.

گفت و شنود حجت الاسلام سعیدی خبرنگار مركز خبر حوزه‌هاي علميه با آیت الله العظمی سیستانی که در منزل ایشان در شهر مقدس نجف انجام شده و پایگاه خبری حوزه نیوز به طور اختصاصی منتشر کرده به شرح زیر است:

 برای دیدار با آیت‌الله العظمي سیستانی باید با افراد زیادی هماهنگی کرد و چند بار بازرسی بدنی شد، اما وقتی خدمت ایشان می رسم کاملاً بی تکلف و ساده، مانند آن چیزهایی که درباره امام(ره) شنیده ام یا از تلویزیون دیده ام روبه رو مي‌شود. 

تصویری زیبا از حضرت آیت الله العظمی سیستانی


نقش انكارناپذير آيت‌الله العظمي سيستاني در عراق

نقش بی بدیل حضرت آیت‌الله سیستانی در آرامش و امنیت عراق در سال های اخیر انکارناپذیر بوده و علاقه به ایشان از پایتخت گرفته تا دورترین شهرهای عراق در میان مردم موج می زند؛ این عشق و علاقه در عراق محصور نبوده و در دل تمامی شیعیان جا دارد. گویا قرار بوده نام تشیع با نام مبارک علی بر سر زبان ها بیفتد؛ دو رهبر و مقتدا با نام زیبای علی (آیت الله العظمی سيدعلي حسینی سیستانی و آیت الله العظمی سيد علي حسینی خامنه ای حفظهم الله).

او مي‌گويد: توفیق دیدار این عالم 82 ساله در سفر عتبات عالیات نصیب شد و معظم له به تناسب پرسشی که از محضرشان شد به بیان بخشی از زندگی شخصی خود و بایسته های روحانیت پرداختند. آنچه در ادامه می آید متن تنظیم شده سخنان ایشان است.

*خانه وقفی

در ده سال گذشته، مجبورم به خاطر تحفظ نفس در خانه بمانم و سخت هم هست، ولی باید تحمل کرد. با این که اسممان مرجع است و شهریه می دهیم و بیمارستان می سازیم، ولی 45 سال است خانه من اجاره ای است، یک خانه 70 متری که وقف مدرسه شبریه نجف است [مدرسه ای در محله براق نجف].

 به خاطر وضع نامناسب منزل نمی توانم بستگان و حتی محارم را بپذیرم و گاهی چند دقیقه ای همین جا (دفتر) خدمتشان می رسم.

*همدردی با مردم

شنیده ام برخی اهالی نجف به خاطر وضع بد مالی مجبور شده اند در خان نُص زندگی کنند [منطقه ای در اطراف نجف و در مسیر کربلا] با این وضعیت، روحانی نباید در رفاه و آسایش باشد.

*خانه آیت الله حجت

من چهل سال پیش، حدود دو سال در قم بودم و خانه آقای حجت (ره) را دیده بودم، خیلی محقر بود، در طول عمرم خانه ای ندیدم که به اندازه آقای حجت محقر باشد با این که برای ایشان امکان زندگی بهتر هم بود، روحانی باید این طور باشد مثل مردم باشد. [در ادامه به بخش هایی از نامه 45 نهج البلاغه اشاره فرمودند که در آن حضرت علی(ع) درباره ضرورت ساده زیستی کارگزاران و رهبران جامعه سخن گفته اند.

*ازدواج فرزند و مرجعیت

چند سال قبل برای یکی از فرزندانم برنامه ازدواج بود و طرف مقابل می گفت: با ایشان وصلت نکنیم چون وضعشان خوب نیست؛ البته یک نفر دیگری هم می گفت: وصلت کنیم چون در شُرُف مرجعیت هستند و وضعشان خوب می شود! من وضعیتم قبل و بعد مرجعیت هیچ فرقی نکرده است.

*عبای دوازده ساله

پيروزي انقلاب اسلامي به خاطر ساده‌زيستي روحانيت بود، با این که برای من عباهای گران قیمت می‌آوردند ولی دوازده سال است همین عبا را می پوشم و پشت آن هم پوسیده است.

 ما همواره مردم را به صلح و عدم جنگ دعوت می کنیم، می بینید مردم حاضرند خون بدهند و این به خاطر همین مسائل است.

صحبت هایشان که تمام شد درباره یادگیری زبان های خارجی برای طلاب پرسیدم که جواب دادند: تا برای چه باشد؟! پرسش دیگرم درباره انتخاب یک گرایش به خصوص در علوم اسلامی بود مثل فقه، اصول، کلام، تفسیر یا تاریخ که فرمودند: خودتان تحقیق کنید ببینید چه چیزی لازم است.

وقت گذشته بود و افراد دیگری هم منتظر بودند تا با آقا دیدار کنند. از محضرشان خداحافظی کرده و به طرف حرم علوی به راه افتادم.

شعری از آیت الله العظمی وحید خراسانی در باب عاشورای حسینی

آيت‌الله وحيد خراساني مرجع عالیقدر تقليد جهان تشیع در سال 1337 مثنوي بلندي در رثاي سالار شهيدان حضرت اباعبدالله (ع) سروده است که از نظرتان می گذرد.

   

 

 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
روز عاشوراست يا صبح ازل؟
مشرق‌الانوار وجه لم يزل

مطلع‌الفجر شب قدر وجود
شد برون از پرده هر سرّي كه بود

دوش سر خيل رسالت بي رداست
چون عزاي خامس آل عباست

من چه گويم بارالها روز كيست
آن قدر گويم كه روز آن كسي است

كه خريدار متاع او خداست
خون او را خود خدايش خونبهاست

درج عصمت گوهرش را پروريد
حق در آن تن روح قدسي را دميد

شير نوشيد از زبان مصطفي
پرورش دادش دو دست مرتضي

مهد جنبانش بود روح الامين
رفت در گهواره تا خلد برين

روز اول پر گشود او تا فلك
بال و پر بگرفت از فرش ملك

روز آخر در گذشت از ماسوي
رفت با سر تا حريم كبريا

از همه كون و مكان دامن كشيد
خود خدا داند كجا او آرميد

تشنه‌لب جان داد بر شطّ فرات
خاك درگاهش بشد آب حيات

كاروان‌سالار عشّاق خدا است
در صراط الله مصباح‌الهدي است

عرش اعلي منزل آب و گلش
تا كجا رفته دگر جان و دلش

هست دست عالمي بر دامنش
ماه و پروين خوشه‌چين خرمنش

قطب هستي نقطه خال لبش
گردن گردون اسير زينبش

در سپهر معرفت شمس‌الضحي است
در مدار بندگي بدر الدجي است

كشتي طوفان گرداب بلا است
شاهد محشر شهيد كربلا است

عقل حيران، عشق سرگردان كه كيست
آنكه نام او حسين بن علي است

پرده خيمه چو افكند از جمال
وجه حق برداشت سبحان جلال

سوره توحيد يزدان شد برون
قل تعالي الله «عمّا يشركون»

آفتابي ز آسمان آواره گشت
چرخ عصمت آن زمان بيچاره گشت

ناگهان عقد ثريا را گسيخت
پيش پايش هر چه اختر داشت ريخت

آه طفلان گشت سدّ راه شاه
حلقه زد چون هاله گرد روي ماه

نوگلان در پيش آن عاليجناب
ريختند از نرگس چشمان گلاب

كاي پدر شايد ز ما رنجيده‌اي
بس كه بانگ العطش بشنيده‌اي

هين مرو بابا فدايت جان ما
پا بنه بر ديده گريان ما

اشك و آه جمله را با اين كلام
داد پاسخ كه عليكن السلام

چون وداع شاه با زينب رسيد
محشري اندر حرم آمد پديد

زينب اي اعجوبه صبر و ظفر
دخت ردّ الشمسي و شقّ القمر
اي بلند اختر چكيده عقل و دين
دخت زهرا و اميرالمؤمنين

ني فقط شمس و قمر را دختري
بلكه ناموس خداي اكبري

روي‌ زانوي نبي‌ بنشسته‌اي
اندر آغوش علي‌ پرورده‌اي

زين اَب هستي‌ اگر در خانه‌اي
گنج حقي گرچه در ويرانه‌اي

همدم و همراه سلطان وجود
با امين‌الله در غيب و شهود

آمد آندم راه را بر شه ببست
سوز آهش قلب عالم را شكست

مهلتي اي‌ زينت عرش برين
جز تو سبطي نيست بر روي زمين

اي‌ تو تنها يادگار جدّ من
مي‌ رود با رفتن تو پنج تن

مهلتي اي شمع جمع اولين
وي‌ ز تو روشن چراغ آخرين
 



مي‌‌روي آهسته تر مركب بران
مي‌‌رود با رفتنت جان از جهان

گفتني‌ها را به خواهر شاه گفت
زان مسيحا دم گل زهرا شكفت

با زبان حال با بنت رسول
گفت اي‌ پرورده دست بتول

هان نپنداري‌ كه پايان يافت راه
راه ما را منتهي باشد اله

رفتم و هستي تو مير كاروان
اين امانت را به جدّ من رسان

پاسداري كن پس از من از حريم
خود نگهداري كن از دُر يتيم

غنچه نشكفته باغ مرا
كن تو با خار مغيلان آشنا

اين يتيمان را كجا آرامش است
مشعل شام غريبان آتش است

روز پيك حق تو در بازار باش
شب پرستار تن بيمار باش

دختر رنجور اگر بيدار شد
خواب ديد و تشنه ديدار شد

چون به ديدارم سپارد جان پاك
در خرابه گنج را بسپر به خاك

هر كجا باشي دلم همراه توست
اين سر خونين چراغ راه توست

زان سفر چون ديد نبود چاره‌اي
رفت زينب جانب گهواره‌اي

شيرخوار آورد آندم در برش
تا كه قرآن را بگيرد بر سرش

چون كلام‌الله را بر سر گرفت
سرور دين افسر از اصغر گرفت

طفلي افسرده دل و خشكيده لب
بر سر دست پدر در تاب و تب

خواست تا بوسد لب خشك پسر
تير كين بوسيد حلقش زودتر

شه رخ از خون پسر گلگون نمود
چهره خورشيد غرق خون نمود

ارغواني رخ ز داغ اكبرش
لاله‌گون گشتي ز خون اصغرش

نازمت اي برده از عالم سبق
خون تو شد آبروي وجه حق

پس به سوي آسمان آن خون بريخت
رشته صبر ملائك را گسيخت

غنچه نشكفه‌اي پژمرده گشت
قلب عالم از غمش افسرده گشت

بر ذبيح عشق خواند آن دم نماز
عقل حيران شد از آن راز و نياز

با نمازي كه بر آن پيكر گذاشت
پرده‌هاي عرش را از هم شكافت

بانگ تكبيرش بر آن گلگون پسر
زد به جان عالم امكان شرر

گنج هستي را به زير خاك كرد
خاك را تاج سر افلاك كرد

گلشن خلقت از اين غنچه شكفت
راز هستي را عيان كرد و نهفت

دل نمي‌‌كند از كنار تربتش
تا خطاب «دع» بشد از حضرتش

پس ز جا برخاست بر زين زد قدم
با قدر گفتا قضا جف القلم

شاه چون بر پشت مركب جا گرفت
عرش بر كرسي زين مأوي گرفت

ذو الجناح آندم براق راه شد
ذو الجناحين از دو پاي شاه شد

از دو زانوي شه دين پر گرفت
شهپر روح‌القدس دربر گرفت

طاير توحيد در پرواز شد
شهسوار عشق ميدان‌تاز شد

كرد عزم شهريار آن شهريار
گشت صحرا از قدومش لاله‌زار

فرش زير پاي شه رخسار حور
بر سر شه افسر الله نور

مهر تابان از جمال او خجل
عقل فعال از كمالش منفعل

نور حق را شمع رخسارش مثل
طلعتش آئينه صبح ازل

ملك امكان خطّه فرمان او
گوي چرخ اندر خم چوگان او

محو شد در پرتو او هر چه بود
همچو ماهيات در نور وجود

انبياء و مرسلين در هر طرف
بهر ياريش دل و جان روي‌ كف

پيش روي وي‌ ملائك سر به دست
ليك او سرگرم سوداي الست

پيك نصرت آمد و دادش جواب
هين مشو بين من و ربم حجاب

چون خريدار ولاي‌ او شدم
عاشق كرب و بلاي‌ او شدم

شه سوار و زينبش اندر ركاب
چون مهي تحت‌الشعاع آفتاب

او چو شمع و خواهرش پروانه بود
هر دو را از سوختن پروا نبود

ديد چون خالي است جاي‌ مادرش
جاي‌ مادر خواست بوسد حنجرش

بوسه زد چون بر گلوي خشك شاه
گشت هم آغوش آندم مهر و ماه

بر گلوي خشك شاه چون لب نهاد
آتشي اندر دل زينب فتاد

كاين گلو را مصطفي بوسيده است
مرتضي آن را چو گل بوييده است

چشمه جوشان عشق ذات هوست
پس چرا خشكيده يا رب اين گلوست

پس ببوسيد و به ميدان شد روان
سنگباران شد تن جان جهان

سنگ كين چون بر جبين شه نشست
حق نما آئينه‌اي درهم شكست

روز شد بر اهل عالم شام تار
منكسف شد شمس در نصف‌النهار

در حجاب خون نهان شد ماهتاب
از خسوف ماه بگرفت آفتاب

دامنش را بر كشيد و ناگهان
گشت سرّ مستتر حق عيان

سينه‌اي كو مخزن توحيد بود
برتر از ترسيم و از تحديد بود

سينه يا گنجينه گنج وجود
رازدار عالم غيب و شهود

مظهر اعلاي ستار العيوب
پرده دار حضرت غيب الغيوب

قلب عالم اندر او بگرفته جا
وه چه قلبي خانه ذات خدا

دل مگو جان جهان در او نهان
دل مگو نور خدا از او عيان

دل مگو گنجينه علم و يقين
مخزن اسرار رب‌العالمين

ناگهان تيري برون شد از كمان
خورد بر قلب شه كون و مكان

منهدم شد قبله كروبيان
گشت ويران كعبه لاهوتيان

خون ز قلب عالم امكان چو ريخت
ناگهان شيرازه قرآن گسيخت

خون دل را چون به گردون برفشاند
عالم و آدم به خاك غم نشاند

بر ملائك شد عيان سر سجود
كاين چنين گوهر به كان خاك بود؟

في‌ سبيل‌الله خونش را بداد
افسر ثاراللهي بر سر نهاد

زينت خلد برين شد خون او
خون مگو، نقش و نگار عرش هو

پس به حال سجده بر خاك اوفتاد
تربتش شد خارق سبع‌الشداد

شد جگر تفديده از سوز عطش
رفته نور از چشم و خشكيده لبش

شرحه‌شرحه دل ز داغ دلبران
قطعه‌قطعه تن ز شمشير و سنان

بود بسم‌الله و بالله ورد او
در هياهو خلق و او در ذكر هو

واي از آن ساعت كه او در قتلگاه
جان بداد و ديده‌ها بر خيمه‌گاه

پيش چشمش عترت دور از وطن
از قفا مي‌شد جدا سر از بدن

عرش مي‌‌لرزيد و كرسي مي‌تپيد
از فلك در ماتمش خون مي‌‌چكيد

بود تسليماً لامرك بر لبش
يا غياث المستغيثين مطلبش

ارجعي‌ بشنيد آن دم از خدا
با لب خندان سر از تن شد جدا

سر مگو، سرّ‌ خدا در آن نهان
تن مگو، روح خدا در آن روان

آن خداوندي كه او را آفريد
قبض روحش كرد و جانش را خريد

مطمئن نفسي به حق پيوست و رفت
او طلسم خلق را بشكست و رفت

شد غبار آلود روي عقل كل
مو پريشان جامع الشمل رُسل

پا برهنه، پايه كون و مكان
سر برهنه، سرور پيغمبران

خون بجوشيد از زمين و آسمان
غرق ماتم شد جهان بيكران

انبياء سرگشته در آن سرزمين
گوئيا گم گشته از خاتم نگين

اولياء‌ بر سينه و بر سر زنان
بارالها كو نشان بي‌نشان

اندر آن غوغا و در آن شور و شين
گفت زينب ناگهان هذا حسين

بانگ يا جدّا چو از دل بركشيد
قلب عقل كل ز آه او تپيد

رو به جدش كرد و گفت اينجا نگر
كاين حسين توست در خون غوطه‌ور
آنكه روي‌ سينه پروردي به ناز
بر سر دوشت نشاندي در نماز

اين تو و اين غرقه در خون پيكرش
مي‌‌روم شايد كنم پيدا سرش

يوسف زهراست اندر كنج چاه
يا ذبيح الله اندر قتلگاه؟

گوي سبقت برد اندر روزگار
كنز مخفي شد به دستش آشكار

گفت يا رب اين عمل از ما پذير
در ره تو او شهيد و من اسير

زان شهادت، حق و عدل آباد شد
زين اسارت، عقل و دين آزاد شد

شرح اين ماتم نگنجد در بيان
هم قلم بشكست و هم كل‌اللّسان

ما يري، ما لا يري، بر او گريست
جن و انس، ارض و سماء، بر او گريست

تا صف محشر عزاي او بپاست
در قيامت خون او مشكل‌گشاست

همچو قرآن خاك قبر او شفاست
سجده گاه انبياء‌ و اوصياست

چون نباشد بين او با حق حجاب
شد دعا در قبه او مستجاب

كربلاي او چو عرش كبرياست
زائرش چون زائر ذات خداست

انبياء‌ در انتظار رخصتند
قدسيان صف بسته اندر نوبتند

تا به طوف مرقدش نائل شوند
در جوار او به حق واصل شوند

تا قيامت زنده باشد نام او
كل شيء هالك الا وجهه

لب ببند آخر «وحيد» از گفتگو
كي بگنجد بحر عشق اندر سبو

آخرین عکس حضرت آیت الله العظمی بهجت(ره)

در یکی از مطالب این وبلاگ اقدام به درج تصاویری از آیت الله العظمی بهجت نموده بودیم. عکس زیر آخرین عکس از معظم له می باشد.(زمانی که آیت الله العظمی بهجت داخل قبر قرار گرفته اند.)

ای مرجع والامقام الوداع الوداع...

توصيه‏هاى مهم آيت اللَّه العظمی ميرزا جواد تبريزى‏(ره) چند روز قبل از رحلت

به گزارش «شیعه نیوز» معظم له آخرين توصيه‏هاى مهمی را  در بستر بيمارى چند روز قبل از رحلت، در ايّام شهادت رئيس مذهب حضرت امام صادق ‏(عليه السلام) بیان داشتند که توجه شما را بدان جلب میکنیم :

بسم اللّه الرحمن الرحيم

ايام شهادت امام صادق‏(عليه السلام) در حالى فرا مى‏رسد كه من در بستر بيمارى هستم؛ پس قلبم از اندوه پر شده و اشك‏هايم جارى است، از حزن بر مصائبى كه بر آن امام بزرگوار(عليه السلام) وارد شده است، از محاصره و دستگيرى آن حضرت‏(عليه السلام) از طرف عمال منصور و بردن آن بزرگوار(عليه السلام) با پاى برهنه در حالى كه حضرت عمامه بر سر نداشت همان‏طور كه جدّ بزرگوارشان اميرالمؤمنين‏(عليه السلام) وامام سجاد(عليه السلام) را نيز به آن حال دستگير كرده و به اجبار بردند تا ترساندن عيالات آن حضرت و رعب و وحشتى كه بر اهل بيت حضرت‏(عليه السلام) مستولى شده بود ـ همان‏طور كه بر فرزندان امام حسين‏(عليه السلام) در كربلا مستولى بود ـ تا قطعه قطعه شدن قلب مبارك حضرت‏(عليه السلام) در اثر سمّ مهلك، همان طور كه قلب جدّ مظلومشان امام حسين‏(عليه السلام) با تيرها قطعه قطعه شده بود، پس از اعماق قلبم آرزو دارم كه در احياى مراسم عزا جهت اين فاجعه دردناك شريك باشم و اين امر باعث شده تا برادران و فرزندان مؤمنم را مورد خطاب قرار داده و از آنها بخواهم كه در احياى مراسم عزاى اهل بيت‏(عليهم السلام) و در ايام شادى و حزن آن بزرگواران و اقامه مجالس عزادارى براى مصائب اهل بيت‏(عليهم السلام) تلاش نمايند و ضمن برگزارى مجالس با عظمت و پر شكوه، آن را با امور موهن، از قبيل كف زدن و استعمال آلات موسيقى و مثل آن امورى كه موجب اذيت اهل بيت‏(عليهم السلام) مى‏شود، هتك ننموده و نيز در ترويج شعائر حسينى، به نحوى كه بين طائفه بر حقّ شيعه معروف است و زنده نگه داشتن مظلوميت اهل بيت‏(عليه السلام) در طول تاريخ و گذر زمان تلاش نمايند و براى كسانى كه در اين شعائر تشكيك كرده و در جهت تغيير و تبديل يا محو آن تلاش مى‏كنند، مجالى باقى نگذارند كه اين شعائر، همان چيزى است كه سيره علماى ابرار ما بر آن جارى است و شيعيان مخلص اهل ولاء در طول قرون متمادى بر آن مشى كرده‏اند و اين خود به كار بستن دستورالعملى است كه از حضرات معصومين‏(عليهم السلام) وارد شده است كه فرموده‏اند: أَحْيُوا أَمْرَنا و مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً يُحْيى فِيهِ أَمْرنا لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ، و نيز وارد شده است: كُلُّ بُكاء وَجَزَع مَكْرُوهٌ ماخَلا البُكاءُ وَالجَزَعُ عَلَى الحُسَينِ‏(عليه السلام) فَاِنَّهُ فِيهِ مَأْجُورٌ.

                                                                                                                                                           

                                     

همه مؤمنين مى‏دانند كه اينجانب وقتى مشاهده نمودم كه بعضى از اشخاص در صدد تشكيك در مسلّمات طائفه بر حقّ اماميه و عقايد بر حق آنها هستند و مى‏خواهند مظلوميت صديقه طاهره، حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) را مورد خدشه قرار دهند، به صورتى واضح و صريح و بدون ملاحظه و مجامله با هيچ شخص، هر كس كه باشد، در صدد دفاع از مظلوميت بانوى بزرگوار اسلام و شفيعه روز جزا، فاطمه شهيده مظلومه(‏عليها السلام) و دفاع از حريم عقايد مذهب بر آمدم و مؤمنين را نسبت به خطر اين افكار پليد وتشكيكات مخرّب آن مطلع ساختم و در اين راه مصائب و اذيت‏هايى را از دور و نزديك متحمل شدم؛ وليكن اينها ما را از ادامه راه فداكارى و دفاع از مذهب برحقّ جعفرى باز نداشته و مانع نشده است. به اين جهت، به برادران مؤمن و اهل ولايت و با غيرت تأكيد مى‏كنم كه در مسير دفاع از مظلوميت اهل بيت‏(عليهم السلام) و عقايد بر حقّ آنها، استقامت داشته باشند و از كيد دشمنان مذهب و مكر تشكيك كنندگان و ياوه سرايان نترسند كه شما به كمك حضرت حجت‏(عليه السلام) پيروز خواهيد بود. به تبليغات مادى و دنيايى آنها كه غرضشان برگرداندن شما از وظيفه دفاع از مذهب حق است، ترتيب اثر ندهيد و به آن اعتنايى نكنيد. همان‏طور كه از علما و فضلا انتظار مى‏رود كه نهايت تلاش خود را در اين راه مبارك به كار گيرند، هر چند راه سخت و دشوارى است كه از معصومين‏(عليهم السلام) وارد شده است: إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ وَجَبَ عَلَى العالِمِ أَنْ يُظْهِرَ عِلْمَهُ فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ سُلِبَ مِنْهُ نُورُ الإيمانِ. در نهايت به برادران مؤمن خود نسبت به ضرورت احياى اين حادثه عظيم؛ يعنى زنده نگه داشتن شهادت رئيس مذهب، امام صادق‏(عليه السلام) تأكيد مى‏كنم و از آنها مى‏خواهم كه اين مراسم را مانند ايام عاشورا و ايام فاطميه در اين سال و همه سال‏ها جهت تحكيم اركان مذهب جعفرى و تجليل از اين امام بزرگ كه حيات خود را در راه نجات ما از هر گونه گمراهى فدا كرد، زنده نگه دارند. از خداوند متعال مسئلت دارم كه همه را براى خدمت به ائمه معصومين‏(عليهم السلام) موفق گرداند؛ اِنّهُ سَمِيعُ الدُّعَاءِ قَرِيبٌ مُجِيبٌ.

قابل توجه مقلدین حضرت آیت الله العظمی بهجت(ره)

بسمه تعالی

نظر به اینکه مراجع و علماء طراز اول بر وجوب بقاء بر میت اعلم نظر داده اند و با توجه به اینکه حضرت آية الله العظمی بهجت قدس سره الشریف ،

حضرت آية الله العظمی حاج علی آقای صافی گلپایگانی ( حفظه الله )

 را اعلم و اقدم و اتقی میدانستند و معظم له (  آية الله العظمی حاج علی آقای صافی ) بقاء بر ایشان و استمرار شیوه ایشان در اداره حوزه های علمیه سراسر کشور و خارج از کشور حکم و امر فرموده اند .
  ولذا دفتر و بیت آن مرحوم با اجازه ی  حضرت آية الله العظمی حاج علی آقای صافی گلپایگانی ( حفظه الله )  همچنان استمرار دارد و مؤمنین می توانند وجوهات خود را به  دفتر ایشان ارسال و رسید دریافت نمایند .

الاحقر علی بهجت

مطلب فوق به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله العظمی بهجت(ره) به نشانی ذیل می باشد.

http://bahjat.org/fa/index.php?option=com_content&task=view&id=1283&Itemid=66

 

 

 

علاقمندان برای مراجعه به پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی گلپایگانی می توانند به آدرس زیر وارد شوند.

http://alisafi.ir/